پومودورو سه تا فرض اوليه داره!
١) قراره كه ما سعی كنيم زمانو يه جور ديگه ببينيم! نميخوايم تمركزمونو همون اول بذاريم روی تبديل شدن به يه آدم بینقص، با درآمد صد در صدی كه دور از واقعيته! بلكه ميخوايم استرس روزانهمونو كم كنيم و پله پله بازدهمونو بالاتر ببريم.
٢) ميخوايم جاده ذهنمونو صاف كنيم تا افكار، خيلی راحت تر و سريعتر بتونن حركت كنن؛ آگاهیمون بالاتر بره و موثرتر تمركز كنيم و با خيالی راحت به يادگيری بپردازيم.
٣) استفاده از وسايلِ هميشه دمِ دستمون و راحت بودن اين تكنیک، اجازه نميده وسط راه خسته بشيم و كنار بكشيم؛ حواسمون باشه كه خيلي از تكنيکهای مديريتی عملی نميشن، چونكه سعی ميكنن شخص رو وارد يک هزارتوی برنامه گذاری كنن.
خب ما متوجه شديم كه پومودورو يه تکنیک مديريت زمانه كه قراره باهم پيش بريم و اونو ياد بگيريم؛ اما اين يادگيری ملزم اينه كه سعی كنيم واقعگرا بودنو توی خودمون تقويت كنيم و با سنگين نكردنِ كوله ذهنمون با مسائل پيچيده، هميشه روی خط تعادل بمونيم!
واقع گراتر شدن، كاهش استرسهای روزانه، منظمتر شدن از ويژگیهايی هست كه طی طول زمانی نه چندان طولانی، قراره با پومودورو توی خودمون تقويت كنيم.
شما برای رسيدن به اين ويژگیهای شخصيتی تاحالا چه راه هايی رو امتحان کردین؟